ارتباطات بین فرهنگی

درس ارتباطات بین فرهنگی استاد گرامی: جناب آقای دکتر عاملی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۰
ارديبهشت

شناسنامه فیلم تصادف

سال ساخت : 2004

ژانر: درام

کارگردان: پل هَگیس1

نویسنده فیلمنامه: پل هَگیس و رابرت مورسکو2

موسیقی: مارک ایشام3

بازیگران: مت دیلون (گروهبان جان رایان)، رایان فیلیپ (گروهبان تام هنسن)، برندن فریسر (ریک کبوت)، سَندرا بولاک (جین کبوت، همسر ریک)، دان چیدل (کارآگاه گراهام واترز)، جنیفر اسپُسیدو (ریا)، ترنس هووارد (کامرون تایر)، تندی نیوتن (کریستین تایر، همسر کامرون)، لوداکریس (آنتونی)، لارنز تاته (پیتر واترز)، شاوون تاب (فرهاد)، بهار شومخ (دوری)، مایکل پنا (دانیل رویز، قفلساز)، لوریتا دوین (شانیکوآ، سرپرستار)4 و ...

 

خلاصه داستان

فیلم "تصادف" یا به نقلی دیگر "تصادم"، مجموعه­ ای از خرده روایت­ها از افرادیست که در شهر لس آنجلس آمریکا در قرن بیست و یکم زندگی می­کنند. داستان فیلم، 36 ساعت از زندگی شخصیت­هایی را روایت می کند که به نوعی در فرآیند داستان به یکدیگر همانند پازل متصل شده ­اند. البته موارد مشابه این سبک فیلمسازی در ایران نیز دیده می­شود. به طور مثال در فیلم "فصل نرگس"، به نویسندگی و کارگردانی نرگس آذربایجانی، ساخته سال 1396، با موضوع اهدای عضو، بیننده با روایت­های کوتاه به هم پیچیده همراه می­شود که برخلاف فیلم "تصادف"، در انتهای داستان، گره­گشایی صورت می­گیرد. داستان فیلم با تصادف کارآگاه واترز و همکارش ریا با یک راننده زن چینی آغاز می­شود. ریا که از تصادف عصبانیست، با دیدن راننده و ملیت او، شروع به دعوای لفظی با وی می­کند. در ادامه، کارآگاه واترز و ریا به صحنه­ جرمی می­روند که یک جوان به قتل رسیده است، سپس داستان با بازگشت به روز قبل، بیننده را با دیگر شخصیت­ها و ارتباطشان با یکدیگر همراه می­کند. مرد ایرانی به نام فرهاد با دخترش دوری برای محافظت از فروشگاهشان، قصد خرید اسلحه دارند که با فروشنده درگیر می­شوند؛ دو جوان سیاه­پوست آنتونی و پیتر، ماشین دادستان کبوت و همسرش با بازی سندرا بولاک را می­دزدند؛ گروهبان رایان و همکارش هنسن، ماشینی مشابه را توقیف می­کنند، اما به دلیل پس زمینه نژادپرستانه، رایان، با سرنشینان، کامرون تایر (کارگردان تلویزیونی) و همسرش کریستین، که سیاه پوست هستند، رفتار مناسبی ندارد؛ فرهاد با قفلساز به دلیل ناراضی بودن از کارش درگیر می­شود و تصمیم می­گیرد به او شلیک کند؛ رایان با پرستار بیمارستان به دلیل کوتاهی در پذیرش پدرش مشاجره دارد؛ کارآگاه واترز به دلیل عدم توانایی در اثبات جرم پلیس کانکلین (سفیدپوست)، به دلیل سوء پیشینه برادرش بالاجبار با وکیل دادستان مجبور به سازش و مختومه کردن پرونده پلیس خلافکار می­شود و ... .

 

رویکد نظری در فیلم

« ... این احساسه برخورده، میدونی وقتی تو یه شهر واقعی راه میری حضور آدما رو احساس می­کنی، خواه ناخواه باهات برخورد می­کنن. در لس آنجلس اینطور نیست، ما پشت شیشه و فلز پنهان شدیم، خیلی دلمون می­خواد با همدیگه در ارتباط باشیم، تصادف بهانه ­ایه که بتونیم این احساس رو زنده کنیم ... »

این مونولوگ ابتدایی فیلم که از زبان کارآگاه واترز بیان می­شود، می­تواند به خوبی محتوای اصلی فیلم را نمایندگی کند. مهاجرت، تفاوت فرهنگی، قوم­گرایی، نژادپرستی، آشفتگی، ناامیدی، ترس، سرخوردگی، کلیشه­ سازی و تبعیض، از نمونه صفاتی هستند که در این فیلم به تصویر کشیده شده است. در حقیقت محوریت اصلی فیلم بر مشکلات و تضادهایی است که شهروندان آمریکایی مهاجر با آن روبرو هستند، هرچند در بخش­های انتهایی، روزنه امیدی برای حل برخی از این تضادهای فرهنگی نمایش داده می­شود. آمریکا کشوریست که پیشینه تاریخی طولانی ­ای ندارد و با از بین رفتن بومیان (سرخپوستان)، سیل عظیمی از مهاجران از اروپا، افریقا و آسیا به امید زندگی بهتر که بعد­ها "رویای آمریکایی" خطاب شد، به این کشور سرازیر شدند. انتخاب لس آنجلس به عنوان محل رویداد داستان نیز به همین منظور صورت گرفته که همانند نیویورک، به دلیل صنعت فیلمسازی هالیوود، از شهرهای مطلوب مهاجران برای یافتن شغل و تضمین آینده به شمار می­رود. از دیدگاه هانتینگتون (1956) و نظریه برخورد تمدن­ها، جهان به هفت تمدن تغییرناپذیر تقسیم شده است، که در سه گروه کلی تمدن غربی، کنفوسیوسی و اسلامی جای می­گیرند. وی در ادامه عنوان می­کند که نزاع­ و درگیری­هایی میان تمدن­های مختلف ایجاد شده، که در اثر آن تمدن­های غربی رو به افول گذاشته و فضا برای رشد تمدن اسلامی باز شده است. در این فیلم نیز کوشش شده تا شخصیت­های داستان در قالب شهروندان یک شهر نماینده ­ای از مردم سراسر جهان با فرهنگ­های مختلف باشند که درگیر تضاد و برخورد شده ­اند. البته عمده این تضاد و برخورد ریشه در پیش­داوری و کلیشه ­هایی دارد که افراد از نژادهای مختلف در ذهن خود جای داده ­اند. به طور مثال فرهاد هنگامیکه مرد فروشنده اسلحه او را عضو القائده خطاب می­کند و به تمسخر می­گوید "نکنه میخوای بفرستی برای اسامه بن لادن"، با خشم به او حمله می­کند. یا در جایی دیگر، دادستان کبوت، با شنیدن اسم یک عراقی آتشفشان، به نام "صدام" بسیار عصبانی می­شود و حتی تعجب می­کند که چرا همچین فردی برای اقدام قهرمانانه ­اش باید تقدیر شود. به طور کلی، سرتاسر فیلم، بر بنیان­های نظری و مفهومی ارتباطات بین ­فرهنگی قرار گرفته که به برخی از آنهادر جدول ذیل با ذکر مثال اشاره می­شود.

مفهوم

مثال در فیلم

تفاوت لهجه/زبان

در ابتدای فیلم، ریا با اینکه خود یک مهاجر مکزیکی است، لهجه و تلفظ اشتباه واژه "ترمز" از سوی زن چینی را مورد تمسخر قرار می­دهد. در بخشی از فیلم فرهاد با دخترش در مقابل فروشنده اسلحه به فارسی صحبت میکند.

طبقه­ بندی5

دسته­ بندی اطلاعات درک شده به گروه های مجزا.

تمایز مشهود در فیلم که سفیدپوستان را به عنوان وکیل و رنگین ­پوستان را از طبقه کارگرنشان می­دهد.

هم ­فرهنگ6

گروه­های اقلیت که در رده های پایین جامعه قرار گرفته و خصوصیت اصلی آنها کمبود حضور در بسیاری از عرصه ­های اجتماعی نسبت به شمار فیزیکی آنهاست. یا به بیان دیگر واحدی از مردم که عقاید و رفتارهای متفاوتی از غالب حاکم جامعه دارند.

مثال: فرهاد، همسر و دخترش دوری ایرانی؛ ریا، دانیل قفلساز به همراه همسر و فرزندش مکزیکی؛ کامرون و همسرس، آنتونی، پیتر، کارآگاه واترز، شانیکوآ و ... آفریقایی؛ چینی و کامبوجیایی.

ارتباطات دفاعی

دفاع از خود، فرد یا گروه دیگر؛ نگرانی درباره محافظت در برابر تهدید واقعی یا خیالی انتقاد، آسیب دیدگی نفس یا قرار گرفتن در معرض تفاوت­های فرهنگی.

هنگامیکه ماشین کامرون توسط آنتونی ربوده می­شود، کامرون انتظار ندارد که حتی از هم نژاد خود هم زور بشنود. از سوی دیگر به دلیل ناتوانی در دفاق از همسرش در مقابل رایان، اینبار سعی میکند از حق خود در مقابل پلیس (هنسون و همکارانش) دفاع کند. 

کلیشه ها

نسبت دادن القاب و قرار دادن افراد در دسته­ بندی­ های ذهنی بر اساس تجربیات گذشته یا شایعات.

به طور مثال فرهاد در مقابل مرد فروشنده اسلحه که او را عضو القائده خطاب می­کند و به تمسخر می­گوید "نکنه میخوای بفرستی برای اسامه بن لادن"، عصبانی شده و با خشم به او حمله می­کند. یا در جایی دیگر، دادستان کبوت، با شنیدن اسم یک عراقی آتشفشان، به نام "صدام" بسیار تعجب می­کند که چنین فردی برای اقدام قهرمانانه­اش باید تقدیر شود. آنتونی، در بخش­های ابتدایی فیلم به پیتر می­گوید، "چون از نظر سفیدها، سیاه­ ها انعام نمیدن، گارسون به من خوب سرویس نداد". یا زن چینی به ریا می­گوید "این مکزیکی­ ها خیلی تند رانندگی می­کنن".

اجتناب از عدم قطعیت

 

جلوگیری از موقعیت ها، افراد و مکانهایی که فرد از پیامد آن تعامل احساس عدم اطمینان میکند.

مثال: این موضوع تا حدودی در رفتار فرهاد، جین و دانیل در اصرار زیاد برای تعویض قفل مغازه یا منزل به تصویر کشیده شده است.

رسوایی7

هنگامی که تمامی مسئولیت حوادث منفی رخ داده شده در جامعه به جمعی از افراد متعلق به گروه هم ­فرهنگ نسبت داده می­شود و آن گروه را علامت گذاری می­ کنند یا اصطلاحا انگ می­زنند.

مثال: رایان سرپرستار سیاهپوست را به دلیل کوتاهی در مراقبت­های لازم برای پدرش سرزنش می­کند.

فرهنگ غالب

 

هنجار فرهنگی که در جامعه بسیار مورد توجه و پذیرفته شده است.

مثال: رایان علی­رغم اینکه مطمئن بود کامرون و همسرش بی ­گناه هستند، آن­ها را با رفتار ناهنجاری از ماشین پیاده و مانند خلافکار با آن­ها رفتار کرد. در جای دیگری از فیلم نیز، پلیس بدون دانستن دلیل مشکل کامرون، میخواد به او شلیک کند. یا زمانیکه کارآگاه واترز می­خواهد دست پلیس خلافکار را رو کند، وکیل دادستان به دلیل سوء پیشینه برادر او، بالاجبار واترز رامجبور به سازش و مختومه کردن پرونده می­کند.

استدلال هومینم

واکنش یا تعامل منفی با شخص یا گروهی دیگر تنها به دلیل حس نفرت بدون علت.

مثال: هنسن با وجود اینکه نمی­خواهد رفتار نژادپرستانه رایان را در مقابل سیاه­پوستان داشته باشد، پیتر را که در جاده می­بیند سوار می­کند، اما او نیز درگیر کلیشه­ هاست و با دیدن دست پیتر که سمت جیبش می­رود به ناگاه به او شلیک می­کند.

قوم­گرایی

برترشمردن فرهنگ خود یا گروهی از افراد که با فرهنگ وی مشابه است، از یک سو یا پست و فرومایه خطاب کردن فرهنگ­های دیگر.

مثال: همسر فرهاد هنگام تمیزکردن مغازه که مورد حمله نژادپرستان قرار گرفته با تمسخر می­گوید "فکر کردن ما عربیم، از کی تا حالا ایرانیا عرب شدن"

پیش داوری

تصورات دروغینی که به جای کاذب دانستن اطلاعات درباره گروه یا شخص از پیش زمینه فرهنگ متفاوت، آنرا همچون حقیقت می پذیرد.

مثال: جین با دیدن آنتونی و  پیتر دست همسرش را محکم می­گیرد، یا نگاه قفل­ساز، با تصورات کلیشه ­ای که مکزیکی­ ها گانگستر و خلافکار هستند، را به اشتباه تفسیر می­کند و از همسرش می­خواهد تا دوباره قفل خانه را عوض کند.

هویت نژادی

انسجام قومی و فرهنگی، حس و باور تعلق فرد به فرهنگی خاص، یا خصیصه­ ای که دیگران، افراد را بر اساس پیش­فرض های درست یا غلط به یک فرهنگ خاص نسبت می­دهند.

مثال: دادستان سعی دارد برای حفظ چهره و محبوبیت خود یک کنفرانس مطبوعاتی راه بیاندازد و درباره ربوده شدن ماشینش توضیح دهد تا اینکه اجازه دهد رسانه ­ها از این موضوع سوء استفاده کنند.

 فرض غلط

وقتی فرد تصورات نادرست را  به اشتباه به عنوان یک حقیقت مطلق می­پذیرد و در شرایطی مجبور به نقض آن می­شود.

مثال: رایان بعد از توهین به زوج سیاه­پوست، هنگامی­که کریستین را می­بیند که در ماشین در حال انفجار گیر کرده است، انسانیت را بر نژادپرستی ترجیح می­دهد و با تمام توان، علی­رغم ترس کریستین به دلیل رفتار ناشایست شب قبل، او را نجات میدهد.

بازنمایی و قدرت رسانه

رسانه ها از طریق بازنمایی (به عنوان عملی اجتماعی) میان مولفه های واقعیت، گزینش کرده و با ترکیب مجدد این گزینه ها تعریف ساخته شده ای از واقعیت به جای خود آن به مخاطب عرضه میکند.

مثال: مال­خر با اشاره به شبکه دیسکاوری، به میزانی تحت تاثیر قدرت القا شده پلیس از طریق رسانه قرار گرفته که، حاضر نیست ماشین دادستان که آنتونی و پیتر دزدیده­اند را به دلیل رد خون مرد چینی، نگه دارد.

 

نقد فیلم

شیوه و سبک ساخت فیلم، استفاده از نماد بصری برف، محوبودن شهر در ابتدای فیلم، استفاده از تکنیک­ خاص تدوین، تعدد بازیگران و روایتها، همه و همه بیننده را با فیلم خوش ساختی روبرو می کند. اگرچه این سبک تدوین در ابتدا ممکن است بیننده را کمی سردرگم سازد،‌ اما کارگردان به خوبی توانسته،‌ با ساخت و پرداخت جذاب، ارتباط بین شخصیتها را با یکدیگر برقرار می سازد. جدای از تلاش بی بدیل فیلم بر نقض نژادپرستی، مدیریت تضادهای فرهنگی،‌ تشویق به حفظ ارزشهای انسانی و فرهنگی، خود به نوعی بر برخی از کلیشه ها دامن می زند. به طور مثال در مکالمه آنتونی و پیتر در ابتدای فیلم که مخالف توهین و رفتارهای تبعیض آمیز به سیاه پوستها هستند،‌ با دیدن جین که از ترس آن دو دست همسرش را می گیرد،‌ آنتونی میگوید: "میدونی چرا اینکارو کرد،‌ چون ما اسلحه داریم "و بعد شروع به ربودن ماشین میکنند. البته، در نیمه دوم فیلم،‌ به تدریج این عصبیتها، ‌تبعیضها، تضادهای بین فرهنگی با رفتارهای انسانی ترمیم میشود. یکی از مفاهیم نمادین برای این موضوع،‌ نمایش برف در انتهای فیلم می باشد،‌ برفی که در آب و هوای لس آنجلس بسیار نادر است. سفیدی برف که نماد پاکیست، به همراه بارش یکسان بر سر همه،‌ تاکیدی بر هدف فیلم مبتنی بر مدیریت تضادها و بهبود ارتباطات بین فرهنگی در جوامع چندفرهنگی می باشد. رویکرد انسان دوستانه در تعاملات بین فرهنگهای مختلف، فراتر از تفاوتهای قومی،‌ مذهبی، جنسیتی و ... راهکاریست که در فیلم پیشنهاد میشود. به طور مثال زمانیکه جین از پله سر می خورد، تنها خدمتکار لاتینش هست که از او مراقبت میکند،‌ با دیدن این رفتار جین به او میگوید "تو بهترین دوست من هستی". یا در جای دیگر، ‌رایان، ‌کریستین را با وجود اینکه شب قبل به دلایل نژادپرستانه آزار داده،‌ از ماشین در حال سوختن نجات میدهد.

از دیگر پیشنهادهای تناقض آمیز در فیلم، پخش دو موسیقی فارسی دختر بویراحمدی و تیتراژ آخر فیلم دیده میشود. در متن هر دو آهنگ به برگشت به خانه "خونه خومون" و "find my way home" اشاره می­شود. این مفهوم می تواند از یک جهت اشاره به حفظ روابط بین خانوادگی، برای کسب آرامش و نگاه به دیگران از فرهنگهای مختلف همانند اعضای یک خانواده باشد. هرچند خود می تواند در لایه پنهانتر به تشدید قومگرایی دامن بزند. به این معنا که در آمریکا برای افراد رنگین پوست جایی نیست و باید به کشور خود برگردند.

 

 

زیرنویس

  1. Paul Haggis
  2. Bobby Moresco
  3. Matt Dillon, Ryan Phillippe, Brendan Fraser, Sandra Bullock, Don Cheadle, Jennifer Esposito, Terrence Howard, Thandie Newton, Chris "Ludacris" Bridges, Larenz Tate, Shaun Toub, Bahar Soomekh, Michael Peña, Loretta Devine, …
  4. Mark Isham
  5. Categorization
  6. Co-Culture group
  7. Scapegoating
۰۷
ارديبهشت

یکی از ویژگیهای شاخصی که بشر را از دیگر موجودات متمایز میکند، تنها قوه اندیشیدن او نیست، بلکه توانایی وی در آگاه بودناز هر چه میاندیشد، می باشد. جامعه پذیری و ارتباط با دیگران، دومین خصیصه ایست که تاحدی میان برخی موجودات مشترک است. با ادغام این دو خصیصه پایه مفهومی به عنوان "شناخت اجتماعی1" شکل میگیرد:

"رفتاری که ما از طریق آن اطلاعات درباره جهان اجتماعی را تفسیر، تحلیل و به خاطر می سپاریم" (Baron & Byrne, 1997)

بر اساس این تعریف اطلاعاتی که افراد از دیگران دریافت کردهاند را ابتدا بر اساس تجربیات قبلی، زمینه اجتماعی، ارزشهای فرهنگی و شناخت قبلیشان از فرد که معمولا همراه با کلیشه میباشد، تفسیر میکنند. سپس، در مرحله بعدی با تحلیل این اطلاعات تصمیم به نگهداری یا رد آن میگیرند. در نهایت اطلاعات ارزیابی شده در حافظه برای یادآوری ذخیره میشود. جهان اجتماعی، در این تعریف، هم شامل دیگران میشود و هم درباره خودمان هنگام تعامل با آنها.

3 اصل مهم در شناخت اجتماعی

پنینگتون (2000) در کتاب خود به عنوان "شناخت اجتماعی" سه طرح یا اصل مهم را در این حوزه مطرح می کند: افراد به عنوان صرفه جو (خسیس) ذهنی2، افکار لحظه ای یا تدبیری3، اهمیت و ارزش به خود4 .

صرفه جو ذهنی

برپایه روانشناسی شناختی و شناخت اجتماعی، افراد بسته به توانایی و ظرفیتیشان برای پردازش اطلاعات از یکدیگ متمایز میشوند. به همین دلیل، میانبرهای شناختی برای افرادی که تمایل به صرف تلاش ذهنی برای پردازش اطلاعات نیستند، بکار گرفته میشود. این میانبرها در حقیقت راهبرد و ارزیابی های دم دستی این افراد برای مواجهه با اطلاعات پیچیده هستند. اگرچه این میانبرها در صرف زمان و تلاش ذهنی صرفه جویی میکنند، اما منجر به خطا و پیشداوری نیز خواهند شد. صرفه جوی شناختی برای اینکه بتواند در زمان کم تصمیم و قضاوت سریعی داشته باشد، کمترین تلاش ذهنی را برای پردازش اطلاعات بکار میبرد (Pennington, 2000). 

در زمینه صرفه جوی ذهنی، تفکرات قالبی و کلیشهای که عموما از طریق رسانه ها بازنمایی شدهاند، به عنوان میانبر شناختی بکار میروند. مثلا یکی از  تصورات همیشگیام این بود که، مردم آلمان افرادی منظم، کاری، سرسخت و کم حرف هستند، اما با شنیدن توصیف فردی که زندگی در آلمان را تجربه کردهاست، متوجه شدم، علیرغم تفکر من، آلمانیها بسیار درباره مسائل با یکدیگر بحث و موشکافی میکنند و اصلا کمحرف نیستند.

افکار لحظه ای یا تدبیری

همانطور که بیان شد، صرفه جوهای شناختی راهبردهایی را بکار میگیرند تا فرآیند تصمیم گیری و قضاوت ربرایشان آسان شود که از این میان، یکی از راهبردها می تواند انگارههای اجتماعی باشد. هنگامی که یک موقعیت اجتماعی بارها و بارها تکرار میشود یا تشابهاتی بین موقعیت فعلی با موارد قبلی وجود دارد، فرد با توسل به افکار لحظه ای و به طور خودکار درباره آن موقعیت قضاوت میکند. گیلبرت (1989) بین دو تفکر اجتماعی لحظه ای و تدبیری تمایز قائل می شود. افراد به دلیل کمبود زمان و تلاش فکری کم، برای کسب بیشترین کارآمدی تفکر اتوماتیک و لحظهای را بکار می گیرند. هر چند این اندیشه که "در لحظه به ذهن می رسد" سطحی است و با اشتباه همراه میشود.

تفکر تدبیری زمانیست که فرد، تلاش ذهنی آگاهانه و تفکر عمیق را قبل از تصمیمگیری یا قضاوت اتخاذ میکند. روانشناسان شناختی دو عامل را در دستهبندی تفکر  لحظهای یا تدبیری موثر میدانند؛ انگیزه و توانایی. اگر فرد فاقد انگیزه یا سرگرم کار دیگری باشد، احتمال اینکه به صورت لحظهای بیندیشد، بالا میرود. بالعکس اگر انگیزه بالایی برای موشکافی و اندیشه داشته باشد، تفکر تدبیری را اخذ میکند. این دو مثال درباره توانایی نیز صدق میکند. وقتی فرد توانایی کافی برای موشکافی درباره موضوعی خاص را داشته باشد به طور قطع تفکر تدبیری را بکار میگیرد (Pennington, 2000: 6).   

این مفهوم بعدها به خوبی در "مدل احتمال موشکافی" یا "مدل کوشش درخور" در زمینه دو مسیر فکری مرکزی و پیرامونی به سمت متقاعدسازی، توسط پتی و کاچیاپو (1986)  بکار گرفته شد. نحوه ایجاد یا تغییر نگرش مخاطب در مواجهه با یک پیام، تابعی از ”میزان انگیزه“ و ”توانایی فرد برای تفکر“ در مورد آن پیام است. به بیان دیگر دو عامل انگیزه و توانایی در پردازش پیام، به همراه عوامل متعدد فردی و وضعیتی موجب می­شود تا یک پیام واحد، که برای همه گروههای مخاطب متقاعدکننده نباشد، را بهتر درک کنیم. اگر بحث و استدلال موجود در پیام برای دریافت­کننده اهمیت داشته (به وی مربوط باشد) و توانایی پردازش پیام را نیز داشته باشد، مسیر کانونی را برای تغییر نگرش دنبال خواهد کرد. اما اگر دریافت کننده پیام علاقمند به استدلال و بحث­های موجود در پیام نبوده و یا توانایی پردازش پیام را نداشته باشد، مسیر پیرامونی را برای تغییر نگرش دنبال خواهد کرد. در این حالت، فرد به جای توجه به استلال  پیام، به نشانه­های جانبی نظیر موسیقی، جذابیت فرد مشهور یا ... تکیه می‌کند. افزون بر این، تغییر نگرش مورد انتظار، در مسیر کانوی بسیار بادوام تر از زمانی خواهد بود که فرد مسیر پیرامونی را انتخاب می­کند (حکیم­آرا، 92).

همه ما به نوعی می توانیم بسته به موقعتی که در آن قرار داریم به نوعی متفکر لحظهای باشیم. به طور مثال هنگامی که در ارتباطات روزانه خود برای اولین بار با فردی از قومیت دیگر روبرو میشویم، بدون هیچ تلاش ذهنی از روی ظاهر، طرز بیان یا تجربیات قبلی، قضاوتی اولیه درباره وی برای خود متصور میشویم؛ "این اصفهانیا مگه دست تو جیبشون میکنن! وای باز این ترکا بهم افتادن به زبون خودشون با هم حرف زدن! آخی از لهجهاش معلومه لره، بیچاره چقدر ساده است!

ارزش به خود

ارزیابی که افراد از خودشان دارند و درباره خودشان میاندیشند از سوی آنچه دیگران درباره ما میاندیشند یا نوع رفتارشان با ما، تاثیر میپذیرد. فردی که برای خود ارزش بالایی متصور میشود، خود را توانمند و با اعتماد در مقابل دیگران میبیند. اگر فردی برای خود اهمیت کمی قائل باشد، میتواند در انگیزه وی اثر بگذارد و مانع از تفکر تدبیری در وی شود. این ارزش و اهمیتی که برای خود برمیشماریم، بسیار در تعاملات و هویت گروهی نقش بسزایی میگذارد و در نهایت میزان ارزش برای گروه بر ارزش فردی و ارزیابی از خود نیز اثر خواهد گذاشت (Pennington, 2000: 7). 

عدم اعتماد به نفس و خودکارآمدی میتواند در سطحی وسیعتر در تعاملات بین فرهنگی افراد نیز نقش منفی ایجاد کند. به بیان دیگر اگر فرد در خود شایستگی فرهنگی لازم برای سازگاری با فرهنگ دیگر را نبیند، همانطور که گفته شد این عدم توانایی میتواند در مدیرت ارتباط با افراد از پیشینه فرهنگی دیگر نیز تاثیر بگذارد.

افزون بر این مفاهیم میتوان شباهت فراوانی بین شناخت اجتماعی با نظریه طرحواره فرهنگی مشاهده کرد.

 

نظریه طرحواره های فرهنگی5

زمانی که یک فرد وارد موقعیتی آشنا میشود، ذخیرهای از دانش در مورد رفتار مناسب و نقش شایستهای که او باید در آن موقعیت ایفا کند در ذهن او بازیابی میشود. به عبارت دیگر، هر جهان اجتماعی برهم کنشگری معمولا درون چارچوبی از دانش آشنا و از پیش آموخته شده در مورد موقعیت های مختلف بنا نهاده می شود. این دانش آشنا و از پیش آموخته شده، طرحواره یا طرحوارههای فرهنگی نامیده میشود. بنابراین، طرحوارههای فرهنگی، مجموعههای تعمیم یافتها از دانش هستند که ما به واسطه تجربههای خودمان، آنها را در حافظه ذخیره میسازیم. طرحوارههای فرهنگی دربرگیرنده اطلاعات کلی در مورد موقعیت‌های آشنا و قواعد رفتاری و نیز اطلاعات در مورد خودمان و مردم اطرافمان هستند. طرحوارههای فرهنگی همچنین حاوی دانش در مورد واقعیت های آموخته شده در مدرسه یا راهبردهای حل مسئله و تجارب عاطفی و احساسی است که غالبا در فرهنگ ما یافت میشوند. این طرحوارههای فرهنگی، در قالب سیستمهای به هموابسته، با یکدیگر پیوند میخورند و ساختار شناختی پیچیدهای را برمیسازند که زیربنای رفتارهای ما است (گادیکانست، 1385).

 

 

منابع:

1. حکیم ­آرا، محمدعلی (1392)، ارتباطات متقاعدگرانه در تبلیغ، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت). چاپ چهارم.

2. گادیکانست, و.ب.، ام.لی, کارمن؛ نیشیدا, تسوکاسا و اوگاوا, نائوتو. (1385). نظریه ­پردازی درباره ارتباطات میان فرهنگی. ترجمه: پیروز ایزدی، رسانه، 67 (3)، صص 98-49.

3. Pennington, D.C (2000), Social Cognition, Routledge modular psychology series.

زیرنویس:

  1. Social Cognition
  2. cognitive miser
  3. Spontaneous vs deliberative thought
  4. self-esteem
  5. Cultural Schema theory