شناخت اجتماعی
یکی از ویژگیهای شاخصی که بشر را از دیگر موجودات متمایز میکند، تنها قوه اندیشیدن او نیست، بلکه توانایی وی در آگاه بودناز هر چه میاندیشد، می باشد. جامعه پذیری و ارتباط با دیگران، دومین خصیصه ایست که تاحدی میان برخی موجودات مشترک است. با ادغام این دو خصیصه پایه مفهومی به عنوان "شناخت اجتماعی1" شکل میگیرد:
"رفتاری که ما از طریق آن اطلاعات درباره جهان اجتماعی را تفسیر، تحلیل و به خاطر می سپاریم" (Baron & Byrne, 1997)
بر اساس این تعریف اطلاعاتی که افراد از دیگران دریافت کردهاند را ابتدا بر اساس تجربیات قبلی، زمینه اجتماعی، ارزشهای فرهنگی و شناخت قبلیشان از فرد که معمولا همراه با کلیشه میباشد، تفسیر میکنند. سپس، در مرحله بعدی با تحلیل این اطلاعات تصمیم به نگهداری یا رد آن میگیرند. در نهایت اطلاعات ارزیابی شده در حافظه برای یادآوری ذخیره میشود. جهان اجتماعی، در این تعریف، هم شامل دیگران میشود و هم درباره خودمان هنگام تعامل با آنها.
3 اصل مهم در شناخت اجتماعی
پنینگتون (2000) در کتاب خود به عنوان "شناخت اجتماعی" سه طرح یا اصل مهم را در این حوزه مطرح می کند: افراد به عنوان صرفه جو (خسیس) ذهنی2، افکار لحظه ای یا تدبیری3، اهمیت و ارزش به خود4 .
صرفه جو ذهنی
برپایه روانشناسی شناختی و شناخت اجتماعی، افراد بسته به توانایی و ظرفیتیشان برای پردازش اطلاعات از یکدیگ متمایز میشوند. به همین دلیل، میانبرهای شناختی برای افرادی که تمایل به صرف تلاش ذهنی برای پردازش اطلاعات نیستند، بکار گرفته میشود. این میانبرها در حقیقت راهبرد و ارزیابی های دم دستی این افراد برای مواجهه با اطلاعات پیچیده هستند. اگرچه این میانبرها در صرف زمان و تلاش ذهنی صرفه جویی میکنند، اما منجر به خطا و پیشداوری نیز خواهند شد. صرفه جوی شناختی برای اینکه بتواند در زمان کم تصمیم و قضاوت سریعی داشته باشد، کمترین تلاش ذهنی را برای پردازش اطلاعات بکار میبرد (Pennington, 2000).
در زمینه صرفه جوی ذهنی، تفکرات قالبی و کلیشهای که عموما از طریق رسانه ها بازنمایی شدهاند، به عنوان میانبر شناختی بکار میروند. مثلا یکی از تصورات همیشگیام این بود که، مردم آلمان افرادی منظم، کاری، سرسخت و کم حرف هستند، اما با شنیدن توصیف فردی که زندگی در آلمان را تجربه کردهاست، متوجه شدم، علیرغم تفکر من، آلمانیها بسیار درباره مسائل با یکدیگر بحث و موشکافی میکنند و اصلا کمحرف نیستند.
افکار لحظه ای یا تدبیری
همانطور که بیان شد، صرفه جوهای شناختی راهبردهایی را بکار میگیرند تا فرآیند تصمیم گیری و قضاوت ربرایشان آسان شود که از این میان، یکی از راهبردها می تواند انگارههای اجتماعی باشد. هنگامی که یک موقعیت اجتماعی بارها و بارها تکرار میشود یا تشابهاتی بین موقعیت فعلی با موارد قبلی وجود دارد، فرد با توسل به افکار لحظه ای و به طور خودکار درباره آن موقعیت قضاوت میکند. گیلبرت (1989) بین دو تفکر اجتماعی لحظه ای و تدبیری تمایز قائل می شود. افراد به دلیل کمبود زمان و تلاش فکری کم، برای کسب بیشترین کارآمدی تفکر اتوماتیک و لحظهای را بکار می گیرند. هر چند این اندیشه که "در لحظه به ذهن می رسد" سطحی است و با اشتباه همراه میشود.
تفکر تدبیری زمانیست که فرد، تلاش ذهنی آگاهانه و تفکر عمیق را قبل از تصمیمگیری یا قضاوت اتخاذ میکند. روانشناسان شناختی دو عامل را در دستهبندی تفکر لحظهای یا تدبیری موثر میدانند؛ انگیزه و توانایی. اگر فرد فاقد انگیزه یا سرگرم کار دیگری باشد، احتمال اینکه به صورت لحظهای بیندیشد، بالا میرود. بالعکس اگر انگیزه بالایی برای موشکافی و اندیشه داشته باشد، تفکر تدبیری را اخذ میکند. این دو مثال درباره توانایی نیز صدق میکند. وقتی فرد توانایی کافی برای موشکافی درباره موضوعی خاص را داشته باشد به طور قطع تفکر تدبیری را بکار میگیرد (Pennington, 2000: 6).
این مفهوم بعدها به خوبی در "مدل احتمال موشکافی" یا "مدل کوشش درخور" در زمینه دو مسیر فکری مرکزی و پیرامونی به سمت متقاعدسازی، توسط پتی و کاچیاپو (1986) بکار گرفته شد. نحوه ایجاد یا تغییر نگرش مخاطب در مواجهه با یک پیام، تابعی از ”میزان انگیزه“ و ”توانایی فرد برای تفکر“ در مورد آن پیام است. به بیان دیگر دو عامل انگیزه و توانایی در پردازش پیام، به همراه عوامل متعدد فردی و وضعیتی موجب میشود تا یک پیام واحد، که برای همه گروههای مخاطب متقاعدکننده نباشد، را بهتر درک کنیم. اگر بحث و استدلال موجود در پیام برای دریافتکننده اهمیت داشته (به وی مربوط باشد) و توانایی پردازش پیام را نیز داشته باشد، مسیر کانونی را برای تغییر نگرش دنبال خواهد کرد. اما اگر دریافت کننده پیام علاقمند به استدلال و بحثهای موجود در پیام نبوده و یا توانایی پردازش پیام را نداشته باشد، مسیر پیرامونی را برای تغییر نگرش دنبال خواهد کرد. در این حالت، فرد به جای توجه به استلال پیام، به نشانههای جانبی نظیر موسیقی، جذابیت فرد مشهور یا ... تکیه میکند. افزون بر این، تغییر نگرش مورد انتظار، در مسیر کانوی بسیار بادوام تر از زمانی خواهد بود که فرد مسیر پیرامونی را انتخاب میکند (حکیمآرا، 92).
همه ما به نوعی می توانیم بسته به موقعتی که در آن قرار داریم به نوعی متفکر لحظهای باشیم. به طور مثال هنگامی که در ارتباطات روزانه خود برای اولین بار با فردی از قومیت دیگر روبرو میشویم، بدون هیچ تلاش ذهنی از روی ظاهر، طرز بیان یا تجربیات قبلی، قضاوتی اولیه درباره وی برای خود متصور میشویم؛ "این اصفهانیا مگه دست تو جیبشون میکنن! وای باز این ترکا بهم افتادن به زبون خودشون با هم حرف زدن! آخی از لهجهاش معلومه لره، بیچاره چقدر ساده است!
ارزش به خود
ارزیابی که افراد از خودشان دارند و درباره خودشان میاندیشند از سوی آنچه دیگران درباره ما میاندیشند یا نوع رفتارشان با ما، تاثیر میپذیرد. فردی که برای خود ارزش بالایی متصور میشود، خود را توانمند و با اعتماد در مقابل دیگران میبیند. اگر فردی برای خود اهمیت کمی قائل باشد، میتواند در انگیزه وی اثر بگذارد و مانع از تفکر تدبیری در وی شود. این ارزش و اهمیتی که برای خود برمیشماریم، بسیار در تعاملات و هویت گروهی نقش بسزایی میگذارد و در نهایت میزان ارزش برای گروه بر ارزش فردی و ارزیابی از خود نیز اثر خواهد گذاشت (Pennington, 2000: 7).
عدم اعتماد به نفس و خودکارآمدی میتواند در سطحی وسیعتر در تعاملات بین فرهنگی افراد نیز نقش منفی ایجاد کند. به بیان دیگر اگر فرد در خود شایستگی فرهنگی لازم برای سازگاری با فرهنگ دیگر را نبیند، همانطور که گفته شد این عدم توانایی میتواند در مدیرت ارتباط با افراد از پیشینه فرهنگی دیگر نیز تاثیر بگذارد.
افزون بر این مفاهیم میتوان شباهت فراوانی بین شناخت اجتماعی با نظریه طرحواره فرهنگی مشاهده کرد.
نظریه طرحواره های فرهنگی5
زمانی که یک فرد وارد موقعیتی آشنا میشود، ذخیرهای از دانش در مورد رفتار مناسب و نقش شایستهای که او باید در آن موقعیت ایفا کند در ذهن او بازیابی میشود. به عبارت دیگر، هر جهان اجتماعی برهم کنشگری معمولا درون چارچوبی از دانش آشنا و از پیش آموخته شده در مورد موقعیت های مختلف بنا نهاده می شود. این دانش آشنا و از پیش آموخته شده، طرحواره یا طرحوارههای فرهنگی نامیده میشود. بنابراین، طرحوارههای فرهنگی، مجموعههای تعمیم یافتها از دانش هستند که ما به واسطه تجربههای خودمان، آنها را در حافظه ذخیره میسازیم. طرحوارههای فرهنگی دربرگیرنده اطلاعات کلی در مورد موقعیتهای آشنا و قواعد رفتاری و نیز اطلاعات در مورد خودمان و مردم اطرافمان هستند. طرحوارههای فرهنگی همچنین حاوی دانش در مورد واقعیت های آموخته شده در مدرسه یا راهبردهای حل مسئله و تجارب عاطفی و احساسی است که غالبا در فرهنگ ما یافت میشوند. این طرحوارههای فرهنگی، در قالب سیستمهای به هموابسته، با یکدیگر پیوند میخورند و ساختار شناختی پیچیدهای را برمیسازند که زیربنای رفتارهای ما است (گادیکانست، 1385).
منابع:
1. حکیم آرا، محمدعلی (1392)، ارتباطات متقاعدگرانه در تبلیغ، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت). چاپ چهارم.
2. گادیکانست, و.ب.، ام.لی, کارمن؛ نیشیدا, تسوکاسا و اوگاوا, نائوتو. (1385). نظریه پردازی درباره ارتباطات میان فرهنگی. ترجمه: پیروز ایزدی، رسانه، 67 (3)، صص 98-49.
3. Pennington, D.C (2000), Social Cognition, Routledge modular psychology series.
زیرنویس:
- Social Cognition
- cognitive miser
- Spontaneous vs deliberative thought
- self-esteem
- Cultural Schema theory
- ۹۹/۰۲/۰۷